واکسن چهار ماهگی
آدرین نفس مامان دوباره استرس دومین واکسنت اومد سراغم.با تجربه ای که سر آبجی عسل جون داشتم یکم دلهرم کمتر شده بود ولی بازم دل دین واکسن زدن شما رو نداشتم و مثل همیشه بابا جون شد سپر بلا.صبح روز 23 مهر ماه که شما جیگر طلای من چهار ماهه میشدی باید واکسن چهار ماهگیتو میزدی.بابامهرداد جون رفت سرکار و قرار شد زود بیاد تا بریم برای واکسن شما.بابا جون ساعت 9 اومد و هر چهار تایی راه افتادیم به سمت خانه بهداشت دهکده المپیک.وقتی رسیدیم اونجا یکم وضعیت شلوغ پلوغ و آشفته بود.یه سری پسر جوون واسه واکسنای سربازیشون اومده بودند و بین اونها واکسن نوزادا رو هم میزدند.خلاصه شما گل پسرم بغل بابایی بودی و آبجی عسل مهربونم نگران کنار در منتظر بود تا واکسن دادا...
نویسنده :
مریم طالبی
23:40